امشب یک چیزی را خیلی کم دارم
مثل یک لالایی مادرانه
یا شاید یک قصه ی افسانه ای که آخرش،
عاشق و معشوق قصه تا ابد کنار هم زندگی میکنند!!
امشب هم مثل خیلی از شب ها بی قرار میشوم
و حتی بالش زیر سرم این را میفهمد.
اما تو از همه چیز بیخبری
و من هرروز تو را بیخبرتر میکنم.
قانون دوست داشتن را خوب یاد گرفته ام مگر نه؟!
بریز توی دلت. و بمیر.!!
اما معشوقت حق ندارد بغض کند!!
بعضی قانون ها را نباید شکست.